بقّالی یک طوطی سخنگو داشت. این طوطی، هم از دکّان بقّال مواظبت میکرد و هم با شیرینزبانیهایش باعث شده بود مشتریهای بقّال روز به روز زیاد
شوند.روزی از روزها که بقّال برای انجام کاری به بیرون رفته بود و دکّان را به طوطی سپرده بود، گربهای وارد دکّان شد و به دنبال موش افتاد. طوطی از ترس دیدن گربه
از جایش برخواست و پرپرزنان داخل دکّان به جنب و جوش افتاد. همچنان مشغول پرپر زدن بود که ناگهان گوشهی یکی از بالهایش به شیشهی روغن خورد و تمام
روغنهای شیشه ریخت. طوطی بیچاره خیلی ترسیده بود و رفت کنج دکّان نشست تا بقّال بیاید. تا صاحب مغازه رسید و این صحنه را دید، با دستش محکم به سر
طوطی زد و او را برای این کارش تنبیه کرد. ضربهی دست بقّال آنقدر محکم بود که پرهای روی سر طوطی ریخت و طوطی کچل شد. طوطی که از صاحبش چنین
رفتاری را انتظار نداشت، خیلی ناراحت شد و هیچ حرفی نمیزد. چند لحظه بعد که عصبانیت بقّال فروکش کرده بود، از طوطی بابت برخورد تندش عذرخواهی کرد تا
شاید طوطی به حرف بیاید و دوباره شیرینزبانیهای طوطی را بشنود؛ اما طوطی هیچ صحبتی نمیکرد. بقّال با خودش گفت شاید طوطیام خیلی ترسیده و زبانش
بند آمده است؛ چند روز دیگر حتماً حالش خوب میشود. بقّال که خودش را بابت این کار سرزنش میکرد، خیلی تلاش میکرد که طوطی به حرف بیاید. سه روز از این
ماجرا گذشت. یک روز که بقّال در دکّانِ سوت و کورش نشسته بود، یک مشتری کچل وارد دکّان شد و طوطی با دیدن او خوشحال شد و ناگهان زبانش باز شد و گفت:از
چه ای کل، با کلان آمیختی تو مگر از شیشه، روغن ریختی!
سوال های سواد خواندن
1- چرا طوطی کچل شده بود؟2- یک جمله از متن بنویسید که نشان دهد طوطی باهوش است.3- چرا طوطی از دیدن مرد کچل خوشحال شد؟ 4- چرا بقّال از کار خود
پشیمان بود؟5- کدام قسمت داستان خندهدار بود؟ چرا؟6- حکایت طوطی و بقّال را چه زمانی به کار میبرند؟الف) وقتی کسی کار اشتباهی میکند و پشیمان
است.ب) وقتی کسی قهر میکند و صحبت نمیکند.ج) وقتی کسی مقایسهی اشتباهی انجام میدهد.د) وقتی کسی کاسبیاش بیرونق میشود.
