علی فتحی رتبه 7 کشوری کنکور ریاضی 1403 (3 سال، 42 آزمون)

نام و نام خانوادگی : پایه : دوازهم نام شهر و استان : قزوین میانگین تراز : 7500 معدل : 80/19 سال‌های حضور در کانون : 2 سال سال‌های حضور در کانون : 20 ازمون شغل و تحصیلات مادر : لیسانس - خانه

علی فتحی رتبه 7 کشوری کنکور ریاضی 1403 (3 سال، 42 آزمون)

این مصاحبه در تاریخ 1403/02/20 در سایت کانون منتشر شد و اکنون با اعلام نتایج کنکور سراسری 1403 بازنشر می‌شود.


علی فتحی رتبه 7 کشوری کنکور ریاضی 1403 (3 سال، 42 آزمون-1758 پاسخ صحیح فقط در سال آخر)




علی فتحی رتبه 7 کشوری کنکور ریاضی 1403 (3 سال، 42 آزمون)


شغل  مادر :  خانه دار

شغل  پدر :  معلم 


مصاحبه‌گر : صفا شیدایی

 

چگونه با کانون آشنا شدید و تصمیم گرفتید که آزمون‌ها شرکت کنید؟

حقیقتا اینجوریست که هرکسی می‌خواهد برای کنکور آماده شود فی‌البداهه با کانون قلم‌چی آشنا ست.حالا بحث تبلیغاتی و اینها هم نیست بالاخره همه می‌دانند‌ و معمولا همه آزمون‌ها را شرکت می‌کنند و طبیعتا من هم از سال دهم در آزمون‌ها شرکت می‌کردم.

 

شما یک ویژگی‌های خاصی در آزمون‌ها دیدید که مطابق اهدافت بود و فکر می‌کردید که آزمون‌ها برای‌تان مفید خواهد بود، آیا به آن‌ها رسیدید؟

من احساس می‌کنم در این زمینه آزمون‌ مهم است، حالا من پیشنهاد نمی‌دهم ولی برای خودم آزمون مهم بود، ببینید مسئله ای که هست سبک سوالات و سطح سوالات نسبت به چند سال پیش عوض شده است و من احساس می‌کنم که جای کتاب با آزمون عوض شده است و برای همین ، برای من آزمون خیلی مفید بود.

خوب طبیعتا چیزی که آزمون‌های کانون داشت و معمولا جای دیگر نداشت، این بود که کانون سوالات یکسان نداشت و متفاوت بود و این باعث می‌شد ما نمونه سوالات زیادی را بتوانیم استفاده کنیم.

 

اشاره کردید که از سال دهم در آزمون‌ها شرکت می‌کنید. من می‌توانم این استنباط را داشته باشم که شما برای موفقیت در کنکور از سال دهم شروع کردید؟

موفقیت به چه چیزی می‌گویید؟ حالا شاید من هدف خودم را هنوز پیدا نکرده‌ام ولی اگر بحث موفقیت نسبی است که من رتبه تک رقمی‌شدم،  خوب من احساس می‌کنم از سال دهم، البته حداقل از سال دهم شاید نیاز باشد که در این زمینه آدم فعالیت کند. 

من سال دهم آزمون می‌دادم و سال یازدهم بنا به دلایلی فقط دو آزمون دادم و سال دوازدهم منظم در آزمون‌ها بودم و من احساس می‌کنم حالا هدفی که شاید کسی بخواهد در این سطح باشد، بهتر است از سال دهم در آزمون‌ها با جدیت شرکت کند.


خود شما این جدیت را چگونه معنی می‌کنید؟

من حقیقتا سبک‌های مختلفی در سال‌های دهم تا دوازدهم داشتم. 

من اوایل سال دهم شاید انقدرها جدی نبودم در این قضیه؛  یعنی مطالعه می‌کردم ولی هدفمند نبودم و این کم کم تبدیل شد به این که مطالعه جدی داشته باشم و من سال دهم شاید ۲اشتباه داشتم و اینکه می‌خواهم بگویم طبیعتا پیشنهاد نیست. یک ویژگی که من در سال دهم داشتم این بود که خیلی به زمان اهمیت می‌دادم شاید مثلا وقتی می‌خواستم یک مطلبی بخوانم و می‌خواستم یک ساعت بخوانم، آن را ۱.۵ساعت می‌خواندم یا می‌خواستم یک ساعت مطالعه مفید داشته باشم، راس پنجاه و نه دقیقه مطالعه را تمام نمی‌کردم! همیشه ساعت‌ها را می‌نوشتم که هنوز هم نوشته‌ها هستند، ک برای هر درس تک به تک می‌نوشتم از این ساعت تا این ساعت می‌خوانم و حواسم‌بود در بازه زمانی چه تعداد تست می‌زنم. 

سال یازدهم تقریبا در همین حالت بود و با آزمون و خطاهایی که انجام دادم، راهکارهایی که مناسب خودم باشد را داشتم.

در چند ماه پایانی، مثلا ۸-۷ ماه پایانی دوازدهم برنامه‌ام‌ اینگونه شد که من نمی‌دانستم چه درسی را در طول روز می‌خواهم بخوانم، یا چند ساعت می‌خواهم بخوانم، چند تست می‌خواهم کار کنم و الان‌ هم نمی‌دانم. مثلا بچه‌ها در کتابخانه می‌گفتند"علی عشقی می‌خواند!" و واقعیتش هم همین بود. یعنی من چند تا کتابی که می‌دانستم احتمالا استفاده می‌شود و آزمون‌های مختلف در کیفم می‌گذاشتم و نزدیک‌های صبح در کتابخانه می‌نشستم و تا شب آن چیزی که برایم لذت‌بخش بود را انجام می دادم. اینگونه نبود که بگویم ۳ساعت فیزیک می‌خوانم، ۲ساعت شیمی می‌خوانم، ۵۰تست فیزیک می‌زنم. هنوز هم نمی‌دانم هفته‌های پایانی من چند ساعت درس خوانده‌ام و این واقعا برایم‌ بی‌معنا بود. البته این برای‌ من بود و با بقیه متفاوت بود و به هیچ عنوان پیشنهاد نمی‌دهم. خیلی از افراد دیگری که پیش من بودند و موفق شدند دقیقا نقطه‌ی مقابل من بودند.

این ویژگی‌ متفاوت من با بقیه بود که خیلی در قید و بند زمان و تعداد منابع نبودم، مثلا دوستم می‌گفت که من ۶ کتاب تست فیزیک کار کرده‌ام و در ذهن من این بود که من هنوز تست‌های یک کتابم را تمام نکرده‌ام و حقیقتا برایم‌ مهم نبود.

در قسمتی از صحبت‌های خود اشاره کردید "با لذت می‌خواندم و بچه‌ها می‌گفتند عشقی می‌خوانی."  من فکر می‌کنم که این یک سهم بزرگی در موفقیت شما داشته است. چون که مطالعه با علاقه روی راندمان یادگیری تاثیر مثبت دارد.

دقیقا همین بود‌. چیزی که در واقع برای من مهم بود، این بود که در آن لحظه‌ای که هستم درس خواندن لذت‌بخش باشد.

البته ما وقتی حرفی می‌زنیم، بقیه بچه‌ها فکر می‌کنند خطایی در این زمینه نبوده؛ مثلا کل زمان مطالعه من برای فیزیک لذت‌بخش بوده، خیر اینطور نیست‌ خیلی وقت‌ها همان درس برایم چالش‌هایی داشته است که به خاطر مشکلات خودم بوده است. مثلا وسواس‌های ذهنی که خودم داشتم باعث شده شاید یک هفته‌ اذیت بشوم ولی خوب کل قضیه مجموعش برایم حس لذت‌بخشی بوده است.

یک چیزی که داشتم در کلاس به خودم اجازه نمی‌دادم که به ساعت نگاه کنم و همیشه به خودم می‌گفتم اگر علاقه‌مندی به چیزی که لذت بخش است و می‌خواهی ببینی دیگر نیاز نیست به زمان و ساعت نگاه کنی و محدودش کنی، و این موضوع از کلاس‌ها به مطالعات من هم کشیده شد. مثلا من وسط تست‌های شیمی هیچ وقت به ساعتم نگاه نمی‌کردم‌ که زمانم تمام شده و کتاب را ببندم. اگر لذت بخش است بزن و اگر که نه کنار بگذار و مثلا ۵تست هندسه بزن یا بشین مثلا یک غذایی بخور. 

 

 

وقتی به قول خودتان یک درس یا مبحثی چالشی می‌شد، چگونه مدیریت می‌کردید؟

اگر بخواهم در یک جمله بگویم، ادامه می‌دادم.

مثلا خیلی از بچه‌ها و البته خود من هم یک زمانی اینجوری بودم، به این شکل هست که باید الان همه‌چیز ایده‌آل باشد یا حداقل ایده‌آل نسبی باشد تا من بنشینم و کتابم را باز کنم و متوجه بشوم.

یا اتفاقی افتاده که من الان زیاد حالم خوب نیست و ممکن است اگر شیمی بخوانم، نفهمم یا مثلا مفید نباشد. من همیشه این شکلی با خودم می‌گفتم که الان که حالت بد است حق اینکه فیزیک بخوانی نداری! اول مشکلت را حل کن و بعد بشین درس بخوان. 

الان می‌گویم، حداقل برای من اینکار اشتباه بود و سعی کردم از یک جایی به بعد دیگر نباشد. پدرم همیشه می‌گفتند: " کوشش بیهوده به از خفتگی"

و اینگونه بود که حتی اگر اتفاقی افتاده بود، می‌گفتم بشین و بخوان ولی نفهم یا ناقص بفهم ولی آن لحظه آن عمل را انجام بده تا یک هفته بعد که اوضاع خوب شد به خودت بگویی حتی وقتی حالم خوب نبود من درسم را خواندم و حداقل کاری که می‌توانستم را انجام دادم، نه اینکه منتظر بشینم که همه چیز ایده‌آل باید باشد تا انجام بدهم. اگر بخواهد این شکلی باشد خیلی وقت‌ها وضع ایده‌آل نیست.

من برای درسی که می‌خواندم یک سطح خیلی بالایی قائل بودم. به نظر من فیزیک یک علمی است که سطحش بالا است و من این وسواس را در مطالعه این درس داشتم.

دوست نداشتم وقتی مشکلی دارم یا حس خوبی ندارم آن را بخوانم ولی وقتی فرد مثلا با عذاب هم شده می‌نشیند فیزیک

می‌خواند، درسته حالا آن لحظه سختی هم هست ولی همان حس بدی که نسبت به خودش داشته باشد، به جای یک ماه، یک هفته طول می‌کشد و این خودش کمک کننده است.

 

کمی در مورد مدرسه صحبت کنیم؟

من در یک جمله می‌توانم بگویم که ادامه ندادم وای هیچ توصیه‌ و پیشنهادی نیست.

خوب در سال دهم مسئله کویید بود و اصلا تعطیل بود یعنی مجازی بود. در سال یازدهم و دوازدهم هم من ادامه ندادم. البته من مدرسه تیزهوشان قزوین بودم. در گفتگوی دیگری هم که داشتم این مسئله را با تاکید گفتم که به کسی پیشنهاد نمی‌کنم. 


 

 

در مورد منابع مطالعاتی بگویید.

خوب من بالاتر هم توضیح دادم. برای من منابع خیلی مهم نبود. مثلا من کل سال دوازدهم یک کتاب تست حسابان نزدم. البته در تابستان یک منبع نیمه کاره برای این درس کار کردم. ولی در طول سال تحصیلی نیازی نمی‌دیدم که این موضوع برای فیزیک هم بود و برای شیمی هم بود.

از یک جایی به بعد منبعی که خیلی ازش استفاده کردم آزمون بود. یعنی واقعیتش احساس می‌کنم که آزمون جای خودش را به خوبی پیدا کرده است. 

 

روش بازیابی را تا چه حد اجرا می‌کردید؟

از یک جایی به بعد که دیگر همه‌ی مباحث تمام شده بود مثلا نزدیک‌های امتحانات نوبت اول بود یا چند هفته قبل از آن، و من مبحث باقی مانده‌ای نداشتم که بخوام، سراغ قسمت هایی رفتم که گوشه ذهنم بود تا اگر فرصتی شد این مبحث را دوباره بخوانم. از آن به بعد فقط آزمون کار کردم. سمت کتاب و منابع جدید و مختلف نرفتم. نمی‌دانم صحیح بود یا نه ولی من ترجیح دادم اگر مشکلی هم هست و در گوشه‌ای از ذهنم یک مبحثی اذیتم می‌کند آن را با حل آزمون پیش ببرم و رفع کنم.

با خودم گفتم شاید حداقل یک سوال از آن مبحث باشد که اگر اشتباه پاسخ دادم برگردم و آن را حل کنم و یاد بگیرم.

 

 

از نتیجه خود در کنکور اردیبهشت راضی بودید یا کنکور تیر؟

نتیجه نوبت دوم برایم حساب شد‌ ولی واقعا تفاوت چندانی نداشتند. یعنی با اختلاف خیلی زیادی دومی برایم حساب نشد. من خودم خیلی خوشحال شدم که دومی برایم‌ حساب شد و به دلیل این بود که من سه هفته پایانی که امتحان نهایی داده بودیم و سه هفته فرصت تا کنکور داشتیم واقعا بازه زمانی سختی برای من بود. حتی یک هفته پایانی یعنی حالتی بود که مطالعه داشتم و آزمون می‌دادم ولی گوشه ذهنم درگیر بود که آیا ادامه بدهم یا ادامه ندهم. خوب نتیجه کنکور اول هست و با نتیجه آن هرجا بخواهم می‌توانم قبول شوم و حتی مثلا همین رتبه‌ای که الان هست یا نزدیک به آن را احتمالا با همان شاید بتوانم داشته باشم ولی پای تلاش خودم‌ ماندم.  از این خیلی خوشحال شدم که با این که اختلاف خیلی زیاد نبود ولی نتیجه نوبت دوم برایم حساب شد.

 

 

در فاصله بین دو کنکور کارویژه خاصی انجام داده بودید؟ 

حقیقتا همان برنامه یکنواخت خودم بود یعنی من از یک جایی به بعد فقط آزمون کار کردم.

اینجور نبودم که بگویم حالا مبحث را تمام کردم، یک دور دیگر کتاب‌ها یا مباحث را بخوانم، دوباره تست کار کنم، همان برنامه که از چند ماه قبل داشتم و در دوره امتحانات نهایی سعی کردم حفظش کنم، بود و از صبح سعی می کردم چند آزمون کار کنم و همین یکنواختی بود. و این برنامه برای من نتیجه بخش بود چون من همه مطالب را خوانده و تمام کرده بودم و نیازی نبود دوباره بخوانم. 

حالا سعی داشتم آن سواد ناچیزی که داشتم را در آزمون‌ها محک بزنم که ببینم می‌توانم درآزمون انجامش بدهم یا نه؟

 

وقتی می‌گویید، "سواد ناچیز" به نظرم شخصیت متواضعی دارید، درست است؟

 یک حالتی بود که حالا معلم‌ها می‌آمدند و مکالمه‌ای داشتیم این بود که مثلا می‌گفتند که چقدر متواضع هستی. مثلا از من پرسیدند: فیزیک را چند درصد پاسخ دادی؟ که گفتم: "تقریبا بالای90%، حدوداً 96% "

به من می‌گفتند با لحنی می‌گویی 96% انگار درصد بالایی نیست و تو شخصیت متواضعی داری.

حالا من یک داستانی الان می‌گویم و اصل قضیه همین است؛ ما در کتابخانه‌ بودیم با دوستانی که از نظر درسی قوی بودند و در مورد کتاب‌های کمک آموزشی سطح بالا گفتگو می‌کردیم که می‌گفتند :  "علی من را قبول داری که فیزیکم خوب است." در ذهن من تداعی می‌شد که چرا باید فیزیک یک نفر خوب باشد؟ معیار این بود که تستی که باید در 1دقیقه پاسخ داد را در 30ثانیه پاسخ می دهیم. در حالیکه در پس ذهن من این بود که کسی مثل ماکس پلانک فیزیکش خوب است! طبیعتا انیشتین فیزیکش خوب است!

به نظرم، من کسی نیستم که چون تست فیزیک را بجای 60ثانیه در 45ثانیه می‌زنم بگویم فیزیکم خوب است. مگر فیزیک دهم و یازدهم و دوازدهم چقدر مباحث دارد؟ سوادش چقدر است؟

در ذهن من هابل است که در شیمی خوب است نه من که تست را در زمان کمی می‌زنم. داریم در مورد دنیای علم صحبت می‌کنیم. نهایت کاری که ما کرده‌ایم برای ورود به دانشگاه کنکور داده‌ایم! آیا این انتهای موضوع است؟ ولی برای من انتهای آن دنیایی از علم است. انگار اقیانوسی بوده که تا الان در ساحل آن مشغول شن بازی بودیم. به همین خاطر به نظر خودم این تواضع نیست و واقع بینی است.

 

در دوره امتحانات نهایی چگونه مطالعه می‌کردید؟

من سال یازدهم بودم که از افزایش تاثیر معدل مطلع شدم، عمومی‌ها حذف شد و قرار بود امتحانات نهایی برگزار شود. همان موقع که بیشتر دانش آموزان کتاب‌های عمومی‌شان را کنار گذاشتند که خوب دیگر تمام شد، و این دقیقا زمانی بود که من به دلیل آگاه ‌های مناسبی که از طرف خانواده و پدرم بهم داده شد، باعث شد که من اتفاقا کتاب‌هایم را باز کنم. مثلا برای زبان، کلاس تخصصی شرکت کردم یا برای ادبیات تلاشم این بود که در حد سطح انسانی و تخصصی بخوانم و این قبیل کارها در سال دوازدهم توانست یک تفاوت فاحشی ایجاد کند.

روز‌هایی که امتحان نهایی شده بود، من از اول سال دینی خوانده بودم، از 2 یا 3 سال پیش ادبیات خوانده بودم و از دو سال پیش زبان خوانده بودم و اینها به دلیل تصمیم صحیح من در 2سال گذشته بود که با اعلام حذف عمومی ها از کنکور، من این دروس را حذف نکردم. شاید آن دوره به نظر دوستانم کار درستی نبود ولی من انجام دادم، چون می‌خواستم یک توازنی باشد که در نتایجم احساس می‌کنم تا حد زیادی این توازن بود. البته خودم هم به دروسی مثل زبان علاقه داشتم و به خاطر نقش مهمی هم که دارد نمی خواستم آن را کنار بگذارم.

 

به انتخاب رشته فکر کرده‌اید؟ 

واقعیتش تا حدودی عدم قطعیت با من هست. احتمالا مهندسی کامپیوتر دانشگاه شریف را انتخاب کنم.  

 

نقش اولیای‌تان در این سال‌ها چگونه بوده است؟

 نقش اولیا برای من از بچگی مهم بوده است. پدرم می‌گویند : " اولیا معمولا عامل اصلی ناموفق شدن بچه‌ها هستند." ایشان معلم هستند و دیدگاه خود را بیان می‌کنند و من هم در بین دوستانم این مورد را دیده‌ام که بچه‌های خیلی با استعدادی که فقط به دلیل اولیا‌یشان نتیجه‌ی دلخواه‌ خود را نگرفته‌اند و به همین خاطر نقش اولیا برای من خیلی مهم بوده است. من سال دهم که تصمیم گرفتم حضور در مدرسه تیزهوشان را ادامه ندهم و یک هفته گذشته بود که دیدم اصلا نمی‌شود و به بابا گفتم: "من اصلا نمی‌توانم" و در این وضعیت به جای مخالفت، گفتند تصمیم با خودت است و من حمایت می‌کنم. خوب این خیلی برایم مفید بود و اگر انجام نمی‌شد الان نتیجه عوض می‌شد. این موضوعی که گفتم شاید کوچکترین نقش اولیایم بود که آزادم گذاشتند تا تصمیمی که دارم را اجرا کنم.

پدرم به دلیل اینکه خودشان هم دبیر بودند، دراین 3-2سال نه که بگویم مشاورم بودند، واقعا پشت من بودند و حمایتم کردند. زمان‌هایی که حالم بد می‌شد یا شاید مشکلات برایم پیش می‌آمد یا  دغدغه ذهنی برایم پیش می‌آمد خانواده نقشش خیلی مهمی می‌شد و می‌دیدم که چقدر حواس‌شان هست.

کلا محیط خانه محیط خیلی خوبی برای من است چه از نظر نقش مادرم باشد، چه پدرم و چه برادرم.

در این چند سال شاید حتی من خودم ایده‌آل نبودم ولی خانواده من واقعا ایده‌آل مطلق بودند.

 

 

سخن آخر...

همین چند هفته پیش ما یک همایشی داشتیم که اساتید دانشگاه می‌آمدند و توضیحاتی می‌دادند.  استاد فاطمی که استاد اقتصاد هستند، یک موضوعی گفتند که در ذهن من مانده است.

یکی از نکات مهمی که گفتند این بود که "به صحبت ما اساتید زیاد اعتماد نکنید. به دانشجویان می‌گفتند که شاید ما شما را در قالبی بیاندازیم که شاید آن قالب باعث شود، شما آن شکوفایی که باید را نتوانید داشته باشید. آدم‌های خیلی موفقی را نشان دادند و گفتند که این‌ها آدم‌های خیلی موفقی شدند و به صحبت‌های ما هم خیلی گوش نمی‌دادند. این نکته‌ی جالبی بود.

من در ذهنم بود که اگر حالا قرار باشد چند نفر حرف‌های من را بشنوند یا بخوانند این را بگویم که معمولا ما که حالا هجده ساله هستیم، شاید اقتضای سن ما باشد،. ولی ما جوان هستیم و خیلی فرصت هست که بخواهیم به آن چیزی که فکر می‌کنیم نزدیک بشویم. من می‌خواستم این را بگویم که اگر دقت کرده باشید در این گفتگو هم اشاره می‌کردم که این روش من بوده است، آزمون و خطای من بوده است و به کسی پیشنهاد نمی کنم.

اینها مواردی بوده که من در این چندساله انجام داده‌ام، اگر هم پیشنهاد بدهم، همین چیزی بود که خودم انجام دادم.




علی فتحی، قهرمان پیوستگی، نمودار پیشرفت در 3سال، 42آزمون                 

Menu