وقتی زهرا نامورغیرممکنها را ممکن میکند
زهرا نامور در یک نگاه
شهر: شیراز (استان فارس)
مدرسه: فرزانگان 1
سالهای حضور در کانون: یازدهم و دوازدهم بهمدت 2 سال
رتبهی کنکور: 5 تجربی منطقهی 3
رشتهی قبولی: پزشکی دانشگاه تهران(مهمان در دانشگاه شیراز)
تحصیلات و شغل پدر: کارشناسی مدیریت دولتی،کارمند بانک
تحصیلات و شغل مادر:دیپلم، خانهدار
با توجه به شرایط جسمی و بیماریای که داشتی، موفقیت خیلی خوبی به دست آوردی. دربارهی بیماریات و شرایط درسخواندنت میگویی؟
من بیماری ژنتیکی دیستروفی عضلانی (اسامای) دارم و درسخواندن برایم در قیاس با دیگران سخت است.نشستن طولانیمدت و نوشتن، از مشکلاتی است که از ابتدایی با آن مواجه بودم؛ ولی از ابتدا به درسخواندن و رقابت علاقه داشتهام و از طرفی، فضای خانهیما به صورتی است که درس و مطالعه ارزش محسوب میشود.در مدرسه و محیطهای آموزشی نیز دوستانی داشتم که در درس فعال بودند و این باعث میشد که تلاش بیشتری در این زمینه داشته باشم.سال اول دبستان تا سوم دبستان همیشه در مدرسه رتبهی 1 تا 3 را کسب میکردم. البته از چهارم دبستان به دلایل وضعیت جسمیام،مدرسهام را عوض کردم.
از چه زمانی بیماریات شروع شد؟ همراهیات پدر و مادرت با تو چگونه بود؟
بیماریام از هشتسالگی شروع شد و سریع پیشرفت کرد تا جایی که از دهسالگی مجبور شدم از صندلی چرخداراستفاده کنم؛ ولی الان چندسالی است که پیشرفت بیماری کند شده است.پدر و مادرم مرا درطول این مسیر همراهی کردند. از خانواده،مستقلبودن و منظمبودن را یاد گرفتم.هرچه وضعیت جسمیام وخیمتر میشد و ضعیفتر میشدم،کمک خانواده هم بیشتر میشد. آنها سعی میکردند که بیماریام تأثیری بر فعالیت اجتماعیامنگذارد.همیشه در اردوها یا فعالیتهای مدرسه در کنارم حاضر بودند.جالب این بود که من را تشویق میکردند که در زمینههای مختلف فعالیت کنم؛ یعنی کار من فقط به درس و کلاسهای درسی محدود نمیشد.به دلایل وضعیتجسمیام نمیتوانستم ورزش خاصی را ادامه بدهم؛ ولی به دلیل همین تشویقها به شطرنج علاقهمند شدم و آن را تا سطح پیشرفته ادامه دادم. به کلاس زبان هم میرفتم و دورههای آن را تمام کردم. هرچه به مقاطع بالاتر میرفتم، کتابهایم از لحاظ وزن سنگینتر میشد و من بهدلیل بیماری قادر بهورقزدن و تمرکز بر روی کتابها نبودم ومادرم بود که در انجام تکالیف به من کمک میکرد. در مدرسه هم دوستان و همکلاسیهایم در این کارها به من کمک میکردند و یار من بودند.
چگونه با این بیماری کنار آمدی؟
بهدلیل تغییر ناگهانی که در زندگیام پیش آمده بود، حضور در اجتماع برایم سخت بود.این سختی، هم برای من و هم خانواده و اطرافیانم بود.اینکه کسی با وضعیت من علاوه بر درس به فعالیتهای اجتماعی هم ادامه دهد، برای بقیه باورنکردنی بود.اوایل نگاه دیگران اذیتم میکرد؛ ولی بعد از مدتی همه پذیرفتند که میشود با هر وضعیتی به دنبال هدف و علاقهمندیها رفت و در جامعه حضور داشت.بعد از مدتی با دیدن تلاشم همه، از مسئولان مدرسه و دوستان تا اطرافیان، شروع به تشویق من برای ادامهی فعالیتها کردند.در تمام این سالها والدینم و خواهر کوچکم همیشه یاور و مشوق من بودهاند.خانوادهام برنامهی زندگی خودشان را با برنامهی فعالیتهای من منطبق کرده بودند.
چه شد به دانشگاه تهران نرفتی و دانشجوی مهمان دانشگاه شیراز شدی؟
بعد از حضور در دانشگاه تهران در ترم اول، دوباره با همان نگاههامواجه شدم.برای همه، دانشجویان و استادان، جای تعجب داشت که چرا من رشتهی پزشکی را با این وضعیت جسمی انتخاب کردهام.الان که با شما مصاحبه میکنم فقط میتوانم با درد از دست راستم استفاده کنم.بعد از مدتی رفتارم باعث شد همه این موضوع را بپذیرند.من چند روز مهمان دانشگاه تهران بودم و بعد از آن، به دانشگاه شیراز آمدم.مهمترین دلیلی که باعث شد بهعنوان مهمان به دانشگاه شیراز بیایم، فضای فیزیکی دانشگاه تهران هم بود. معماری ساختمانها تقریباً قدیمی است و برای افرادی مانند من طراحی نشده است.همچنین در شیراز خانوادهامبیشتربه من کمک میکنند.
اشاره کردی که به شطرنج و کلاس زبان هم میرفتی. آیا فعالیت دیگری هم داشتی؟
در پایهی ششم، مقام اول المپیاد ریاضی در سطح استان را کسب کردم. همین طور نفر ششم مسابقات پایای این درس شدم. از سال سوم دبستان تا ششم هم در قرآن و احکام به مسابقات کشوری راه یافتم.لازم به ذکر است هم اکنون هم در کانون به عنوان پشتیبان ویژه مشغول به کار هستم
چرا رشتهی پزشکی را انتخاب کردی؟
در زمان انتخابرشته در سال دهم بین انتخاب رشتهی ریاضی و تجربی مردد بودم.به درس ریاضی و فیزیک بهشدت علاقهمند بودم. زیست را هم دوست داشتم.با دیگران مشورت کردم و با توجه به راهنماییهای آنها دربارهیرشتههای دانشگاهی، به این درک رسیدم که باید به آیندهی شغلی هم فکر کنم.با توجه به وضعیت جسمیاممیبایست به محیط کار رشتهای که انتخاب میکردم توجه میکردم.میدانستم اکثر رشتههای ریاضی در زمان اشتغال، به فعالیت بدنی و جابهجایی فرد در محیط کار نیاز دارند. از طرفی در آن زمان مطمئن نبودم که بتوانم رتبهی خاصی رادر کنکور کسب کنم.از طرفی،به این نتیجه رسیدم که تنوع رشته در گروه تجربی بیشتر است. برای همین تجربی را انتخاب کردم.همهی ما از کودکی با این سؤال مواجه میشویم که دوست داریم در آینده چهکاره شویم.من هم در کودکی میگفتم میخواهم پزشک شوم.همین موضوع باعث شد به این رشته علاقهمند شوم.از طرفی بهدلیل بیماریام همیشه با پزشکان در ارتباط بودم. این برخوردها تمایلم را به این رشته بیشتر کرده بود. دوست داشتم از این رشته، بیشتر سر دربیاورم.پدر و مادرم در سال نهم به دهم تحقیق کرده بودند که آیا وضعیت جسمیام به من اجازه میدهد پزشک شوم یا نه.بعد از کنکور متوجه شدم که تعدادی از زیرشاخههایپزشکیبه توانایی جسمی خاصی نیاز ندارد. بیماری من نادر است وتحقیقات دربارهیاین بیماری بسیار محدود است.به این دلیل دوست دارم که بتوانم در این مسیر برای بهبود این نوع بیماری قدمی بردارم.هدفم از انتخاب رشته پزشکی، طبابت یا خدمترسانی به بیماران نبوده است. بیشتر دوست دارم دربارهی بیماریهای نادر تحقیق کنم.

چه شد که در آزمونهای کانون شرکت کردی؟
دلیل اول من برای شرکت در آزمونهای کانون،جامعهی آماری آن بود. اکثر رقبای من در آزمونهای کانون شرکت میکردند و دوست داشتم وضعیت خودم را با رقبا مقایسه کنم. ضمن اینکه برنامهی راهبردی کانون خیلی به من کمک کرد.این برنامه مسیر درسخواندن را به من نشان میداد.نمیتوانستم برنامهی راهبردی کانون را بدون شرکت در آزمونها تصور کنم.اگر فقط برنامه را ملاک قرار میدادم، در برخی زمانها بهدلیل سنگینی مطالب ممکن بود درس را رها کنم یا پشتگوش بیندازم؛ ولی چون میدانستم در پایان دو هفته،آزمونی برگزار میشود و از این مطالب امتحان گرفته میشود،دوست داشتم خودم را محک بزنم و در فضای رقابت بمانم.این باعث میشد برای رسیدن به آزمون حتی ساعت مطالعهام را افزایش دهم.آزمون به من انگیزهی مضاعف میداد.نوسان در آزمونها باعث میشد تلاشم را بیشتر کنم.میدانستم که تلاشکردن با کسب نتیجهی خوب رابطهی مستقیم دارد.
در تألیف کتابهای زیست کانون همکاری داشتهای.چگونه به تسلط در این درس رسیدی؟
در این درس،نمرهی 97 را در کنکور 98 کسب کردم.از درسنامههای موجود، زیاد استفاده نمیکردم و تأکید اصلیام در این درس، کتاب درسی بود.سعی میکردم از روی متن کتاب درسی، مفاهیم را یاد بگیرم. در این درس به پیشخوانی عادت داشتم.متن کتاب درسی را میخواندم و تعداد دورهکردن برایم مهم نبود؛ یعنی آنقدر متن را کار میکردم که به تسلط برسم.برخی اوقات به جمله یا متنی در کتاب میرسیدم که یا متوجه نمیشدم یا توضیحات کتاب کافی نبود. از این ابهام رد نمیشدم و سعی میکردم از کتابهای مختلف یا سایتهای معتبر، ابهام خودم را دربارهیآن جمله یا مطلب رفع کنم و آن را با کتاب درسی تطبیق بدهم.بعد از اینکه مطمئن میشدم تسلط خوبی بر متن کتاب دارم، به سراغ تست میرفتم.تستها را بهصورت تکتک کار میکردم. برای هر تست، صورت سؤال را دقیق میخواندم تا متوجه شوم که نکتهی کتاب را به چه صورت در قالب تست قرار دادهاند.بعد،همهی گزینهها را بررسی میکردم و علت غلط یا درستبودن آنها را تجزیه و تحلیل میکردم. بعد از انتخاب پاسخ درست، به سراغ پاسخنامه میرفتم و تحلیل پاسخنامه را هم میخواندم و با تحلیل خودم انطباق میدادم.مراجعه به پاسخنامه باعث میشد متوجه شوم که استنباطم از پاسخ با استنباط طراح سؤال یکی بوده یا نه.بعد از کار تستی، بارها و بارها به متن کتاب مراجعه میکردم و متن را مرور میکردم.
دربارهی درس زیست توضیح دادی. آیا در مطالعه درسهایی مانند دینوزندگی هم همین روش را داشتی؟
در درس دینوزندگی در کنکور،نمرهی 90 را کسب کردم.مشابه درس زیست، در این درس هم تأکید ویژهای بر کتاب داشتم.هیچوقت نگاه نمیکردم که تستها از کدام مباحث طراحی شده است که بخواهم فقط به سراغ آن مبحث بروم.هنگام مطالعهی این درس به حافظهی تصویری خیلی تکیه میکردم.ابتدا تمام نکات کتاب درسی مثل آیات و احادیث را میخواندم و سعی میکردم بر آنها تسلط پیدا کنم.بعد از خواندن کتاب،چشمهایم رامیبستم و سعی میکردم تمام صفحات و مطالبی را که مطالعه کرده بودم، به خاطر بیاورم.مثلاً به این فکر میکردم اولین پاراگرافیرا که خواندم، به چهچیزی مربوط بود یا بعد از آن پاراگراف، کدام آیه آمده بود.حافظهی تصویری در افزایش سرعت تستزدن همبه من کمک میکرد.میدانستم در سؤالات کنکور ممکن است واژههایی به کار رود که خیلیها متوجه معنی آن نشوند؛ ولی بر اساس کلیدواژههای سؤال متوجه میشدم که منظور از این واژهها چیست و میتوانستم به پاسخ درست برسم.
ازکدامیک از کارنامههای جعبهابزار کارنامه بیشتر استفاده میکردی؟
کارنامهی آزمون را کامل بررسی و تحلیل میکردم.هنگامی که به آزمونهای جمعبندی میرسیدیم، از کارنامهی اشتباهات استفاده میکردم.سعی میکردم با توجه به این کارنامه، اشتباهات را بازیابی کنم.میدانستم فرصتی برای مطالعهی کامل همهی درسها ندارم.این کارنامه در آزمونهای آخر برای بازیابی خیلی به من کمک کرد.کارنامهی 5نوعدرس به من کمک کرد که همیشه مراقب نقاط قوتم باشم و باعث میشد در برنامهی درسی،برنامهی ویژهای برای نقاط ضعفمدر نظر بگیرم و سعی کنم آنها را به سطح درسهای دیگر برسانم.
برای ارزیابی آزمون به چه نکاتی توجه میکردی؟
در حین برگزاری آزمون فقط به دنبال کسب نمره یا رتبهی خوب نبودم.ممکن بود به سؤال یا گزینهای برسم که شبیه آن را قبلاً ندیده بودم. این گونه سؤالات را علامت میزدم و بلافاصله بعد از تحویل پاسخبرگ به سراغ تحلیل آزمون میرفتم.ابتدا به سراغ نزدهها میرفتم و سعی میکردم به پاسخ درست برسم. در همین حین به سراغ سؤالاتی میرفتم که در حین آزمون علامت زده بودم.به خانه که میرسیدم، به سراغ کتابها میرفتم و آن بخشی را که نتوانسته بودم جواب بدهم، دوباره مطالعه میکردم. قاعده این بود که به اشتباهم پی ببرم و آن را رفع کنم. بعد از آمدن کارنامه و پاسخنامهی تشریحی و با استفاده از تصویر پاسخبرگ، دوباره آزمون را تحلیل میکردم.
برنامهریزی برای دو هفتهی بعد را چگونه انجام میدادی؟
بعد از اینکه تحلیل آزمون به اتمام میرسید، برنامهریزی برای دو هفتهی بعد را انجام میدادم.اولویت اولمبرای مطالعه، مطالبی بود که به آزمون همان روز مربوط بود. با تحلیل آزمون متوجه میشدم که برای چه مباحثی وقت بیشتری بگذارم.این مطالب را از روی کارنامه مشخص میکردم. بعد از آن با توجه به برنامهی راهبردی و حجم درسها سعی میکردم تا هفتهی دوم مطالب آزمون بعد و نواقص آزمون قبل را مطالعه کنم و کار تستی آنها را به اتمام برسانم.چند روز باقیمانده را برای مرور مطالعه و سنجش خودم قرار داده بودم.بعد از مطالعهی درسها از دفترچهیغیرحضوریبهعنوان آزمون استفاده میکردم و مطالبی را که ایراد داشتم، برطرف میکردم.برای مطالعهی روزانه، ساعت مشخص نمیکردم و تا زمانی که توان داشتم و درس را یادمیگرفتم، مطالعهام ادامه داشت.حدود ساعت مطالعهام در سال یازدهم که مدرسه میرفتم حدود 6 ساعت و روزهای تعطیل 10 ساعت بود.تابستان سال دهم را با 10 ساعت شروع کردم.در طول سال، 12 ساعت درس میخواندم و هرچه به کنکور نزدیکتر میشدم، ساعت مطالعهام افزایش مییافت.
انتظار چنین رتبهای را داشتی؟
برای رسیدن به رتبهی یکرقمی تلاش میکردم و به خودم یادآوری میکردم که باید رتبهی یکرقمی کسب کنم.در سال دهم فقط به این فکر میکردم رتبهای کسب کنم که داروسازی شیراز قبول شوم؛ اما سال یازدهم که در آزمونهای کانون شرکت کردم در یک آزمون جامع،رتبهی 1 کشور شدم و به من اثبات کرد که من هم میتوانم به یکرقمیشدن فکر کنم.برای همین تلاشم را زیاد کردم.بعد از اعلام نتایج، یکی از بستگان تلفنی خبر داد که رتبهی یکرقمی کسب کردهام.زمانی که برای دیدن رتبه، به سایت سنجش رفتم، برق خانهمان رفت.خانم گرجی از همکاران کانون رتبهی دقیقم را تلفنی به ما اطلاع دادند.
کدام ویژگی کتابهای کانون برایت راهبردیتر بود؟
در درسهای اختصاصی از کتابهای سهسطحی استفاده میکردم. ویژگی این کتابها این بود که هم حجم و هم تعداد تستها استاندارد و کافی بود و همهی نکات مهم را داشت.این کتابها در جمعبندی، خیلی به کارم آمد.از کتابهای آبی زیست و زبان هم استفاده کردم.در کتاب آبی زبان،تستهاییبود که در کتابهای دیگری ندیده بودم.
چه مطالبی در سایت کانون یا مجله برایت جالب بود؟
هم در مجله و هم سایت کانون، گفتوگو با دانشآموزان برتر را مطالعه میکردم و دنبال این بودم که اگر از روشی استفاده کرده بودند کهنتیجهی خوبی گرفتهاند، من هم به کار ببرم.در سایت کانون، نظرات بچهها را دربارهی سطح سؤالات آزمونها مطالعه میکردم و با وضعیت پاسخگویی خودم مقایسه میکردم.
پیشنهادی برای دانشآموزان داری؟
بلافاصله بعد از اینکه اهداف خودتان را با توجه به علاقه، وضعیت زندگی و شغلی انتخاب کردید، با توجه به اندازه و بزرگی هدف، برای آن تلاش کنید و پشتکارتان را افزایش دهید. بدانید هیچ تلاشی بدون نتیجه نمیماند و هیچ کاری هم ناممکن نیست.اگر تلاش کنید،نتیجهی دلخواه خود را میگیرید.مسیر کنکور کوتاه نیست و باید برای رسیدن به هدف تلاش کرد.
