اولین باری که چرخهی گلیکولیز را دیدم و مطلب کتاب درسی را خواندم، برایم خیلی سخت به نظر رسید.
مجدداً به سراغ کتاب رفتم و هر مرحله از آن را که میخوانم متناسب با آن به شکل توجه میکردم. یک دور کامل که آن را خواندم روی یک برگهی باطله شروع کردم به کشیدن چرخه.
چندین بار این کار را تکرار کردم. هر بار که چرخه را میکشیدم و با خودم جزئیات را تکرار میکردم اطلاعات بیشتری از گلیکولیز کسب میکردم و یک حس بسیار خوب به من دست میداد که خودم میتوانستم اطلاعات نانوشتهای را کشف کنم.
کم کم روش مطالعهام را عوض کردم. هر چیزی را که میخواندم اول به آن فکر میکردم و یک تجسم از آن در ذهنم ایجاد میشد. شکل فرضی آن را میکشیدم و مثل یک معلم میتوانستم آن را توضیح دهم.