تئوری مؤلف اولین بار توسط الکساندر آستروک در فرانسه و در مقالهای با نام دوربین- قلم که در سال 1948 منتشر کرد، مطرح شد. از نظر او دوربین مانند قلمی است در دست فیلمساز برای خلق یک فیلم و انتقال یک مفهوم و نه ارائهی تصویریِ اندیشههای از پیشطراحیشدهی فیلمنامهنویسان! این تئوری، کارگردان را اصلیترین عاملِ تولید فیلم دانسته و فیلم را ثمرهی شخصیت و دیدگاه وی میپندارد و تمام فیلمهایش را از نظر تکنیک، سبک و زمینه مرتبط به هم میداند.
بعدها این تئوری توسط دیگر منتقدان فرانسوی بهویژه منتقدان مجلهی کایه دو سینما همچون فرانسوا تروفو، ژان لوک گدار و اریک رومر که پیشتازان سینمای نو نام گرفتند، پیگیری شد و نهایتاً اندرو ساریس این نظریه را وارد زبان انگلیسی کرد و اصطلاح نظریهی مؤلف (Auteur Theory) را در اصل او آفرید.
نظریهی مؤلف، دیدگاهی انتقادی است که هنگام محک رفتار و آثار یک فرد، جایگاه ویژهای برای سبک و خلاقیت وی قائل میشود و به لزوم داشتن شیوهای شخصی برای او معتقد است. درواقع دغدغههای ذهنی، علائق و ذهن ناخودآگاه شخص اگر به صورت صحیح پرورش یابند و هدایت شوند، میتوانند او را تا مرز آفرینش و اثرگذاری به پیش برده و او را همپای یک مؤلف ادبی قرار دهند.
امروزه این مفهوم و جوهرهی اصلی آن یعنی تفکر انتقادی در دامنهی وسیعتری از زندگی بشرِ پرتکاپو و گرفتار کاربرد دارد و دیگر فقط به ادبیات و سینما محدود نمیشود و حتی از آن به عنوان یکی از راهکارهای موفقیت و پیشرفت و همچنین چارهجویی و پیشروی در اوضاع نابسامان و پیچیده نام برده میشود.
سختش نکنیم! بارها شده که همهی ما در مسائل نسبتاً پیچیده و مبهم، دچار ایست و نگرانی یا در بخشهای تکراری و وظیفهای کار خود به روزمرگی و افت کیفی دچار میشویم. لزوم الگوپذیری و تقلید یا خلاقیت و تمایز همیشه مورد ابهام بوده است که البته در اکثر موارد به همان راهی میرویم که بقیه رفتهاند.
چه مشاور باشیم یا پشتیبان و چه دانشآموز باشیم یا اولیا، همیشه در این موارد ممکن است که تصمیم صحیحی نگرفته باشیم یا از تبعات راهحل متفاوت و خلاقانهی خود نگران باشیم! حال میخواهد در موارد کلی و تصمیمگیریهای کلانی چون اهداف کاری و تحصیلی یا انتخاب رشته و شغل باشد یا مسائل جزئی اما مهمی چون نوع مشاوره دادن و جنس پرسشها یا روشها و منابع مطالعه! حتی روش حل کردن یک سؤال یا روش اجرای تکنیکهای زمانی! یا حتی چیدمان میزمان یا سبک تایپ کردن و انشای کلمات!
واقعیت این است که همهی اینها به نگرش و شخصیت و البته باور ما از مفاهیم تحریفشدهی امروزی بستگی دارد. اگر در محیط کاری یا در محیط کلاس و مدرسه، تفاوت روش و رفتار ما به بهبود و موفقیت منجر میشود، دیگر از عدم همراهی دیگران یا تمسخر نادانان چه باک! اگر تلاش و سختکوشی امروزِ من حاصلی سازنده برای فردای من و دیگران خواهد داشت، باید تلاش کنم تا صرفاً یک مقلّد نباشم و به جای اینکه همیشه در جستوجوی راهحلهای دیگران باشم، از آنها الهام بگیرم تا راهحل و روش خود را بسازم. به زبان ساده در مواردی که جمع به خطا میروند، خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت نشو! البته این بدان معنی نیست که در کلیات پذیرفتهشده و مقبول هم ایجاد شبهه کنم.
روی سخن من با شما دانشآموزان عزیز است. کاملاً مشخص است که شما دانشآموزان اين نسل ديگر کمتر با توصيه و مشاوره قانع ميشويد و فقط استدلالهاي محکم و تجربيات عيني و جذاب را ميپذيريد؛ اما دقت کنيد که خيلي وقتها راهحل، درست جلو چشمان ماست و ما آن را نميبينيم يا انکار ميکنيم و در تجربيات بعدي به آن پی ميبريم. در اين ميان تنها عامل غير قابل جبران، عنصر «زمان» است؛ يعني يکي از مهمترين عوامل دخيل در موفقيت يا عدم موفقيت!
شما را دعوت ميکنم، بلکه هشدار ميدهم که منفعل نباشيد و فقط چشمتان به دهان ديگران نباشد. خودتان در انتخاب و پذيرش هر برنامه و راهحلي مشارکت فعال داشته باشيد و ضمن نقد آن، خود را درگيرش کنيد و با شناخت درست و کافي آن را بپذيريد یا رد کنيد تا با استفاده از خلاقیت و تفکر سازندهی خود به روشی شخصی اما مفیدتر دست یابید. وقتي استدلالهاي منطقي و محکم را ديديد و شنيديد، ديگر درنگ نکنيد و از تجربيات مفيد ديگران استفاده کنيد و مهمتر از آن تا ميتوانيد خودتان آنها را تجربه کنيد.
با تفکر انتقادی طوری پیش بروید که در طول مسیر، ردپای شما مشهودتر باشد و امتدادِ این ردپاها به یک مقصد روشن و قابل اعتنا ختم شود.
فردا دير است؛ همين امروز بررسي کنيد.