کتاب زیست را بیشتر از 5 بار خوانده بودم اما نمیدانم چرا هر بار تست میزدم انگار هیچ کدام از نکات در ذهنم باقی نمانده بود.
به پشتیبانم زنگ زدم و موضوع را با ایشان در میان گذاشتم. ایشان راهحلی را به من گفتند که تا آن روز از کسی نشنیده بودم. در جواب سؤالم از من خواستند که این بار وقتی دارم زیست را از کتاب درسی مطالعه میکنم به جای اینکه چندین بار به طور سطحی درس را بخوانم (بازخوانی) یک بار بخوانم و سعی کنم هر آنچه در ذهنم باقی مانده است به روی کاغذ بیاورم (بازیابی).
اوایل مطالب زیادی را به یاد نمیآوردم. در یک آزمایش ساده فهمیدم اگر یک مطلب را سه یا چهار بار هم بخوانم وقتی مجدد به سراغ بازیابی اطلاعات میروم همان مطالب مختصر به یادم میآید؛ بنابراین تصمیم گرفتم از آن به بعد بلافاصله بعد از یک بار خواندن نکات را یادداشت کنم. در توصیهی بعدی پشتیبانم قرار شد بعد از نوشتن نکات، همانها را مرور و ده تست نیز بزنم. این بار علاوه بر میزان نکاتی که به یادم میآمد یا فراموش کرده بودم، میزان کاربرد نکات در تست و فراوانی اهمیت نکات در یک مبحث را نیز تحلیل میکردم.
بعد از تحلیل تستها، نقشهی راه مشخص میشد و میدانستم برای مطالعهی نهایی کتاب کجاها نیاز واقعی من برای تکمیل دانستههایم است. مثلاً در خواندن یک صفحهی درس زیست خیلی سریعتر به نکات موجود در شکلها، کلیدواژههای اصلی و آنچه یاد گرفته بودم دست پیدا میکردم.
راستش همیشه این مشکل را داشتم، فاصلهی میان آنچه خوانده بودم و فکر میکردم یاد گرفتم و نتیجهای که بعد از تست زدن حاصل میشد زیاد بود. بازیابی و تحلیل تست بعد از آن به من ثابت کرد که وقتی مطلبی را سخت یاد بگیرم بهتر در ذهنم جای میگیرد.