14.......15......16........17
با صدای شمارش داد زد: «حسین چهطوره کارم؟ خوب بدنی ساختم؟» حسین اما گوشهی باشگاه نشسته بود و رمق تمرین نداشت. سعید وزنه را زمین انداخت و عرق پیشانیاش را گرفت و رفت کنار حسین نشست: «داداش حسین نبینم تو همی! چیزی شده؟» حسین اما ساکت بود. با کلی اصرار بالاخره شروع کرد به صحبت و جریان حرفهای دیشب پدرش را تعریف کرد: «ببین سعید! چند وقته خیلی نگران درسها و قبولی امسالم. دیشب پدرم بعد از کلی نصیحت جملهای گفت که پشتم لرزید و آن همه غرور رو باد برد. پرسید: "ببینم با همین بازوهای ورزشکاری توان ضربهفنی کردن چند تا کتاب رو داری؟ ببینم ترازت چند میشه تو این آزمون؟" اگه نتیجهام در آزمونها عالی نشه چی؟»
سعید که رابطهی خوبی هم با پشتیبانش داشت جواب داد: «به جای استرس و نگرانی، باید سر جلسهی آزمون یاد بگیری پسر» و ادامه داد:
- آزمون نمیدهیم که بهترین باشیم بلکه آزمون میدهیم که اشتباهاتمون رفع شود.
- آزمون میدهیم که مهارتهای آزمون دادن در ما قویتر شود.
- آزمون میدهیم که روشهای مطالعاتی خودمون رو بشناسیم.
- آزمون میدهیم تا مطالبی رو که قبلاً خوندیم بازیابی شوند.
- آزمون میدهیم که مطالب در ذهنمون طبقهبندی شوند.
و آزمون میدهیم که با برنامه پیش برویم.
در ضمن باید یادت باشد ما که هر روز زمان مشخصی رو ورزش میکنیم باید باقی زمان رو به مطالعه اختصاص بدهیم که عقب نیفتیم. حالا بلند شو که امروز تمرین تعطیل است. باید بدون نگرانی وزنهی آزمون رو بزنی. از این دمبلها که سنگینتر نیست! هست؟»